loading...
فان کده | fun-kadee

آپلود عکس

عروسی دختر همسایمون -صاحبخونه- بود و مردونه رو انداخته بودن خونه ی ما (طبقه بالا) و قرار شد من توی اتاق خواب بمونم تا مردها ناهارشونو بخورن و برن. من تو اتاق خودمو با کامپیوتر سرگرم کردم. مهمونا کم کم وارد میشدن و من صداشونو میشنیدم… همینطور اضافه میشدن … قرار بود ۲۵ نفر باشن اما نزدیک ۱۰۰ تا بودن! یا خدا! منم قفل در اتاقم خراب بود و هر لحظه میترسیدم که یکی بپره تو اتاق! وای!!

آپلود عکس

داستان برمیگرده به خیلی وقت پیش تر ازاینا،موقعی که من همش ۷ سالم بود و عزیز دردونه دایی محسن.اون زمان هر پنجشنبه دایی می اومد خونه ما و شب بند و بساط شامو برمیداشتیم و با پیکان آلبالویی دایی می زدیم بیرون ،بعد از شام دایی بازم بر میگشت خونه ما و تا نصفه های شب باهم شوخی میکردیم و خوش میگذروندیم،وسطای هفته هم که هرروز با دایی بودم و همیشه تو ماشین منو میذاشت تو بغلش و رانندگی میکرد

.

.

..

 


برای خواندن ادامه مطلب کلیک کنید...

درباره ما
Profile Pic
این سایت مجهز به دوربین مدار بسته نمی باشد,راحت باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام گزینه بیشتر دوست دارید در فانکده باشه؟
    وضعیت یاهو

    Admin 1

    انجمـن اینتـرنتـی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 219
  • کل نظرات : 51
  • افراد آنلاین : 47
  • تعداد اعضا : 484
  • آی پی امروز : 257
  • آی پی دیروز : 51
  • بازدید امروز : 429
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,002
  • بازدید ماه : 1,002
  • بازدید سال : 25,910
  • بازدید کلی : 334,986
  • کدهای اختصاصی
    لینک باکس